کالا ببره

بازی کلاه ببر

۱- یکی از وازیای گه آدمای فرزو ملژه گوا            کالا ببره به که وازیژو نکرت مسرترا

۲- رسم وازیه این به که پشش نفری                   قرار ببیننده بکرنده کالاببره وازی

۳- یگ کیچی یا یاقا خلوتی گیرتارنده           وسطای زمینه چاله یسری راس کرنده

۴- واس وازی چند نفری جمع گننده                 با پرت و پیک کرتن اگه پر بو ادبرنده

۵- اونایی که بژون برنی  وتسنده کنار        پیکا جی مین هم دو بره ادکرنده این کاره

۶- آخریه ادگو چلنگینی سرچالیه شو                 یگ کالای سرژنو و دسژ بچالیه بو

۷- وازی گه شروع گنو بیریشکنده سرژ           پشش نفری واس ورگفتن کالا سرژ

۸- اونکه هاکو سرچالیه و کالا سرژسو                        ادگو قلافرزو همژ تو بخورو

۹- اونا از جلی وپس سرو  پلیاژ                    همه با حیل خیزدنده ور گیرنده کلاژ

۱۰- دسژ گه بچالیو ندگو ور گیرو               هرکی بومه تلژ ادگو لقه بی ماسنو بژ

۱۱- اونا که دیرژ نده هولی لید کرنده                 یگ جوری ژونو گو کالاژ ورگیرنده

۱۲- با قر و قنبیله  و وسن وریوژ کرنده                 اونجی باتو و لقه نتلو تلژ بینده

۱۳- مین این تو خورتنا و لقه پرونیا                      هر کی لقه بخورو اون از سیزو

۱۴- اگه زرنگا ورژون گفت کالاژ                              ادگو باشتیره بوزو تا سریاقاژ

۱۵- اگه هارو مله بو کاله هادگیرو                        اگه جی نژزونا ادگو کولژ گیرو

۱۶- اگه هاژگفت کاله سر چالیه ژنو                 تا اون تو بخورو و لقه پرونی بکرو

۱۷- اونای گه از یارو لقدخورنده                             اسیزندهو ازوازیه کنارشنده

۱۸- اگه دس بچالیه تا آخربمونو                      کالاژ زگوشتارت و ابی کسی نبو

۱۹- اوناگه بستنده کولیژ هیدنده                     کولیژ ندگوا بو واسژ چاپول کرنده

 

ترجمه فارسی

کلاه بردن

۱- یکی از بازی هایی که آدم های زرنگ و فرز می خواهد کلاه بردن است و بزرگترها بازی می کردند .

۲- رسم بازی این بود که پنج شش نفر قرار و مدار می گذاشتند بازی کلاه بردن بکنند .

۳- یک کوچه ،جای خلوتی را انتخاب می کردند و سط زمین گودی کوچکی درست می کردند.

۴- برای بازی چند نفره جمع می شدند با گل یا پوچ بین خود اگر کسی گل داشت می برد.

۵- آنهایی که گل آورده بودند می ایستادند کنار ،پوچ ها هم دوباره گل و پوچ می کردند.

۶- آخرین نفر باید به زانو سر چاله (گودی کوچک ) می نشست ویک کلاه سرش بگذارند و دستش به چاله باشد .

۷- بازی که شروع شد می ریزند دور و برش پنج شش نفری برای برداشتن کلاه از سرش .

۸- او که سر چاله نشسته و کلاه سرش هست باید فرز و چالاک باشد و مدام دور خودش بچرخد.

۹- آنها که از جلو و عقب و کنار و روبرویش همه با حرص و ولع می خواهند بردارند کلاهش را .

۱۰- دستش که به چاله هست نباید آنرا بر دارد هر کس نزدیکش آمد باید با لگد باو بزند.

۱۱- لطرافیان با هیاهو و جار و جنجال بیک طوری می خواهند کلاهش را بردارند.

۱۲- با شکلک و دویدن می خواهد او را عصبانی کنند او هم با تاب و لگد نمی گذارد دست به او برسد.

۱۳- درمیان این تاب خوردنها و دست درازی ها اگر کسی لگد بخورد می شود جز سو ختنی ها.

۱۴- اگر کسی زرنگ و فرز بود و برداشت کلاه را باید به سرعت بدود تا جایی که قرار است.

۱۵- اگر خیلی زرنگ و فرز باشد می تواند کلاه را بگیرد اگر نگرفت بایستی کولی بدهد.

۱۶- اگر کلاه را گرفت باید او را سرچاله بنشاند تا او تاب بخورد ولگد پرانی کند.

۱۷- آنهایی که برای برداشتن کلاه لگد می خورند می سوزند و از بازی کنار می روند.

۱۸- اگر بازیکن دست بچاله تا آخر بماند کلاهش را نگه داشته و کسی نمانده است.

۱۹- آنهایی که سوخنه اند باید کولی بهش بدهند کولی نخواسته باشد برایش کف می زنند.

 

« برگرفته از کتاب فرهنگ باستانی خوانسار هوشنگ امیری خوانساری »

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *