لغت | معنی |
---|---|
با اینی گه | با وجود این که ، با توجه به این که |
بار خوسن | این کلمه بیشتر در هنگام ازدواج به کار می رود داماد از جائی که زن گرفته و خوب است می گویند جای خوبی بارش را انداخته است. |
با لا کرتن | ۱- بستن ۲- بندآوردن ( مثل بستن آب از سر چشمه ) |
با مژ(بمژ) | با من ( به من ) |
بامون | با ما - اول شخص جمع |
بان | باشم ، هستم |
بابا قوری | نفرین به کسی چشم هایش باباقوری شود و این شخص چشمهایش ورم کرده و از حدقه بیرون زده و بصورت زشتی در آمده بود |
بابل | مرد جهودی بوده که به کارهای عجیب و غریب دست میزده و از این نظر مزد مردم خوانسار معروف است |
باد | با + د . دوم شخص مفرد باتو |
بادوم دو قولو | نوعی بادام است که از دو بادام به هم چسبیده درست شده و آنرا با تکه ای پارچه تزیین می کنند و بعنوان جلوگیری از چشم زخم کودکان به قسمتی لباس آنان آویزان می کنند. |
بادوم منقا | نوعی بادام پوست نازک و شکننده |
بادون | با + دون . دوم شخص جمع با شما |
باردون | کندوی عسل |
باربند | قسمتی از حیاط منزل در قدیم که مخصوص بار کردن حیوانات بود |
بارت | بر وزن کارت نوع ، گونه،جور، طور |
بارتن | بر وزن خارکن آوردن |
باردین | دوم شخص جمع مخاطب بیاورید |
بارزنگی | به موجودی خیالی و ترس آوری اطلاق می شود که مادران برای ساکت کردن بچه ها آنها را از این هیولا می ترسانند |
بارژ بارو | اورا بس است ، برای او کافی است |
بارشتن | سقط، جنین ، ازدست دادن بچه |
باره | اول شخص مخاطب بیاور |
باره | با کسره را ۱- بالا، اوج ۲- بیاور |
بازلین | بر وزن وازلین وازلین |
باژ | با+ژ سوم شخص مفرد با او |
باژون | با +ژون سوم شخص جمع با آنها |
باس | مورد نیاز، احتیاج |
باسدن | با فتحه دال لازم بودن ،مورد نیاز بودن |
باغ کل | محلی و گردشگاهی در خوانسار که سدی هم به همین نام در آن محل ساخته شده است |
بافه | بر وزن نافه به دسته هایی از علف ها که کشاورزان هنگام درو جهت خشک شدن آماده می کنند ، می گویند معمولا پس از خشک شدن آنها را جمع آوری و بصورت کاه جهت استفاده احشام می کنند .پونجه ،اسپرس ، و گندم بصورت درو می شود . رجوع به سنگ سر بافه |
باقالی | لوبیا |
بالا آرتن | قی کردن، استفراغ کردن ،برگرداندن |
بالا برتن | ۱- احترام گذاشتن ، از کسی تعریف و تمجید کردن ، گرامی داشتن ، ۲- بالا بردن |
بالا بیش | به کسی افتخار کردن ، به کسی نازیدن |
بالا پرنن | ۱- حیف و میل کردن ۲- پراندن رو به بالا |
بالا خوس | برو با لا ، بنوش، بنداز بالا |
بالا خوسن | یالا انداختن ،خوردن نوشیدنی |
بالارتن | بالا آوردن ، استفراغ کردن ، قی کردن |
بالا ژنا | چیز امانتی را مال خود کردن ، خورد ، یا به یغما برد |
بالا کشن | ۱- ضبط و ربط مال و منال کسی ،حیف و میل کردن اموال دیگران ۲- بالا کشیدن چیزی |
بالادی | کوی و محلی در جنوب خوانسار |
بالنگو | تخم شربتی که دارای لعاب مخصوص است و علاوه برشرب برای کسانیکه سرفه می کنند تجویز می شود. |
باله بی | دختر خاله |
بالون | بالن ، دیوار، هواپیما |
بالیشم | متکا ، بالش |
بام | با+م . اول شخص مفرد با من |
با من گل نگیر | با من در نیفت |
بان | اول شخص متکلم باشم . رجوع به بدن |
بب سلطون | بابا سلطان ،ناحیه و محلی در خوانسار |
بب عظیم | باباعظیم مردی بود شجاع و مشهور می گویند در زمان حمله افغان به ایران از خود رشادتهای زیادی نشان داده است و در خوانسار تپه ای به اسن سنگر بابا عظیم وجود دارد |
ببا برنارتن | پدر در آوردن، اذیت کردن |
ببجیری | نوعی سبزی آش محلی است. |
بپالکن | از حدقه درآمدن ، کور شدن |
بپالکو | نوعی نفرین و فحش است . یعنی چشمهایش از حدقه درآید |
بتکا | چکید |
بتلکن | له شدن |
بخ زمین | هویج ، زردک |
بد | بر وزن بد هر وقت بیش از تعدادی از افعال قرار گیرد . اول شخص مخاطب را شامل می شود مثل بد که هر وقت پیش از کشت قرار گیرد .مثل« بد کشت » یعنی تو کشتی ، را می رساند |
بد بیر یند | اول شخص مخاطب بریدی |
بد تارنا | اول شخص مخاطب تاراند |
بد تاژنا | اول شخص مخاطب تازاندی |
بد ترکنا | اول شخص مخاطب- ترکاندی |
بد تکنا | اول شخص مخاطب .بر وزن بد+سکن تکاندی |
بد تونا | اول شخص مخاطب بروزن «بدسونا » تاییدی ،چرخاندی |
بد چا پا | چاپیدن ،دزدی ،غارت کردن |
بد حاشومه | ای حاشا کن |
بدحمرت | اول شخص مخاطب - شکستی |
بد خورمه | بد خوابی ،خواب از سر کسی پریدن |
بد خوس | انداختی |
بد رسنا | اول شخص مخاطب رساندی |
بدروت | اول شخص مخاطب فروختی |
بد زند | اول شخص مخاطب بر وزن اول شخص غایب نواختی |
بد شت | اول شخص مخاطب اجازه دادی |
بد ششت | اول شخص مخاطب شستی |
بد قا پا | فتحه اول قاپیدی ، ربودی |
بد کرت | اول شخص مخاطب کردی ، انجام بده |
بد گفت | اول شخص مخاطب گرفتی |
بدگل | با فتحه با سکون دال و لام و کسره گاف زشت ، کریه |
بد ماغه | کسره با و غین و ضمه دال سرحال هستی ،کیفت روبراه است |
بدارت | ول شخص مخاطب آوردی |
بد برت | اول شخص مخاطب بردی |
بدتاژنا | اول شخص مخاطب تازوندی ، رجوع به تاژنن |
بد کند | اول شخص مخاطب کندی |
بدن | با کسره اول و فتحه دوم و سکون سوم بودن |
بدو نخوس | با فتحه اول و ضمه دوم و سکون سوم وچهارم و آخر و کسر دال انداختید |
بدو نشت | دوم شخص مخاطب اجازه دادند |
بدور | با کسره اول و دوم و فتحه سوم و سکون آخر نوعی تبر مخصوص |
بدون | بر وزن همون . که هر زمان پیش از افعال قرار گیرد جمع مخاطب را شامل می شود .مثل بدون کشت یعنی کشتید |
بدون آرت | دوم شخص مخاطب آوردید |
بدون برت | دوم شخص مخاطب بردید ، رجوع به برتن |
بدون بریند | دوم شخص متکلم بریدید |
بدون تارانا | دوم شخص مخاطب تاراندید |
بدون تاژنا | دوم شخص مخاطب تازاندی |
بدون ترکنا | وم شخص مخاطب ترکاندید |
بدون تکنا | دوم شخص مخاطب تکاندید |
بدون تونا | دوم شخص مخاطب ، بر وزن «همون سونا » تابوندید ، چرخاندید |
بدون حمرت | وم شخص مخاطب شکستید |
بدون دما | دوم شخص مخاطب دمیدید |
بدون دی | دوم شخص مخاطب دیدید رجوع به دنین |
بدون رسنا | دوم شخص مخاطب رساندید |
بدون روت | دوم شخص مخاطب فروختید |
بدون زند | دوم شخص مخاطب بر وزن دوم شخص غایب نواختید |
بدون ششت | دوم شخص مخاطب شستید |
بدون کرت | دوم شخص مخاطب انجام دادید |
بدون کند | دوم شخص مخاطب کردید |
بدون گفت | دوم شخص مخاطب گرفتید |
بدونخوس | بافتحه اول و ضمه دوم و سکون سوم و چهارم و آخر و کسره دال انداختید |
بدی | اول شخص مخاطب دیدی رجوع به دنین |
بدی | با کسره اول باشید ، هستید |